قصه ي غم من و تو قصه ي گل وتگرگه
ترس بي تو زنده بودن ترس لحظه هاي مرگه
اي براي با تو بودن بايد از بودن گذشتن
سر به بيداري گرفته ذهن خواب آلوده ي من
كاش ميشد صداي پاهات بپيچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتابگردونامون
كاش ميشد دوباره باغچه پره گل هاي تو باشه
غنچه ي سفيد مريم با نوازش تو واشه
كاش ميشد اما نميشه....نميشه بياي دوباره
نميشه دستات تو گلدون گلاي مريم بذاره.......
نظرات شما عزیزان:
|